"عقل سَرزده"



در بیان فرق میان علم و معرفت و عالم و عارف، و معلوم سالکین بوده باشد که فرق است میان علم و معرفت. علم دانستن حق است و معرفت وصول به حق است، و فرق بسیار است میان دانستن و رسیدن و علم ما قام به الدلیل» است و مقدور عقل است بأمره تعالى، چنانچه ما پیش بیان کردیم، لهذا کسبى مى‌تواند بود، کما رسمه الحکماء بانه حصول صورة الشىء فى النفس و معرفت علم خاص است و کسبى نیست. قال اللّه تعالى: وَ إِذٰا سَمِعُوا مٰا أُنْزِلَ‌ إِلَى الرَّسُولِ‌ تَرىٰ‌ أَعْیُنَهُمْ‌ تَفِیضُ‌ مِنَ‌ الدَّمْعِ‌ مِمّٰا عَرَفُوا مِنَ‌ الْحَقِّ‌» . و گاهى اطلاق علم مى‌کنند و معرفت مى‌خواهند. قال اللّه تعالى: وَ عَلَّمْنٰاهُ‌ مِنْ‌ لَدُنّٰا عِلْماً» و قال النبى صلّى اللّه علیه و آله: العلم نور یقذفه اللّه فی قلب من یرید» و گاهى اطلاق معرفت مى‌کنند و علم مى‌خواهند که استدلال به ظاهر باشد بر امر باطن، قال اللّه تعالى: وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ‌ فِی لَحْنِ‌ الْقَوْلِ‌» و به اتفاق کل عرفا و محققین از حکما معرفت که علم خاص باشد، عبارت است از زوال صورت معلومه و اضمحلالش از نفس، بل اضمحلال خودى نفس.
/رساله اسرار حسینی-ملا عبدالرحیم دماوندی رازی/

کانال وصله ناجور را هم نگاهی کنید، مطالب خوبی احتمالاً برای تنبه وجود دارد.

حق 


برای روضه همین رو می‌گویم و میروم.

ٍ فَقَالَ لَهُنَّ مَا الْخَبَرُ وَ مَا لِی أَرَاکُنَّ مُتَغَیَّرَاتِ الْوُجُوهِ وَ الصُّوَرِ فَقُلْنَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَدْرِکْ ابْنَةَ عَمِّکَ اَّهْرَاءَ ع وَ مَا نَظُنُّکَ تُدْرِکُهَا فَأَقْبَلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع مُسْرِعاً حَتَّى دَخَلَ عَلَیْهَا وَ إِذَا بِهَا مُلْقَاةٌ عَلَى فِرَاشِهَا وَ هُوَ مِنْ قَبَاطِیِّ مِصْرَ وَ هِیَ تَقْبِضُ یَمِیناً وَ تَمُدُّ شِمَالًا فَأَلْقَى الرِّدَاءَ عَنْ عَاتِقِهِ وَ الْعِمَامَةَ عَنْ رَأْسِهِ وَ حَلَّ أَزْرَارَهُ وَ أَقْبَلَ حَتَّى أَخَذَ رَأْسَهَا وَ تَرَکَهُ فِی حَجْرِهِ وَ نَادَاهَا یَا زَهْرَاءُ فَلَمْ تُکَلِّمْهُ فَنَادَاهَا یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى فَلَمْ تُکَلِّمْهُ فَنَادَاهَا یَا بِنْتَ مَنْ حَمَلَ اَّکَاةَ فِی طَرَفِ رِدَائِهِ وَ بَذَلَهَا عَلَى الْفُقَرَاءِ فَلَمْ تُکَلِّمْهُ فَنَادَاهَا یَا ابْنَةَ مَنْ صَلَّى بِالْمَلَائِکَةِ فِی السَّمَاءِ مَثْنَى مَثْنَى فَلَمْ تُکَلِّمْهُ فَنَادَاهَا یَا فَاطِمَةُ کَلِّمِینِی فَأَنَا ابْنُ عَمِّکَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ قَالَ فَفَتَحَتْ عَیْنَیْهَا فِی وَجْهِهِ وَ نَظَرَتْ إِلَیْهِ وَ بَکَتْ وَ بَکَى‏

.فرمود: اى دختر محمّد مصطفى! فاطمه زهرا باز جوابى نداد! على علیه السّلام براى سومین بار صدا زد:

اى دختر آن کسى که زکات را در دامن عباى خود براى فقرا مى‏برد! جوابى نشنید.

اى دختر آن کسى که با ملائکه نماز خواند! حضرت زهرا علیها السّلام جوابى نداد.

على علیه السّلام صدا زد:

اى فاطمه، با من سخن بگو! من پسر عموى تو على بن ابى طالب هستم.

فاطمه چشمان خود را به روى او باز کرد، آنگاه آن بانو گریست و على علیه السّلام هم گریان شد


حاج ملاّهادی سبزواری در 28 ذی الحجه سال 1289 ق در سبزوار دنیا را وداع گفت. به گفته شاگردِ دانشورش میرزا اسماعیل» حکیم در آخرین روز حیاتش، دز منزل خود، وقتی درس را تمام کرد گفت: تجلّی، واحد، متجلِّی، متجلّی له، تا کی بگویم؟!. هر کس که آخرین کلمه اش لااله الا اللّه باشد، بهشت بر او واجب است»، و بلافاصله حالتی به او دست داد که شبیه به خواب بود و تمام اعضایش بی حس شد و همان جا نیز به ناگهان قالب تن را رها و جان به جان آفرین تسلیم کرد.


مراجع تقلید، صرفاً شدن نقا(د) و وقتی از ایشان پرسش می‌شود که راه جایگزین در زمینه اقتصاد و ت و. کجاست، جواب می‌دهند که شرع این را گفته و با دو حدیث دهن مستشکل را می‌بندند در حالیکه باید جواب بدهند که آن نظام اقتصادی و ی و. مستخرَج از کلام اهل‌بیت کجاست!

سوال واضح است ولی انگار نمی‌خواهند بفهمند و یکی جواب شاذی داد که نظام از مفاهیم غربی است.


صورت نخستین این مهاد در لاتین چنین است:

.Numquam ponendo est pluritas sine necessitat

که در زبان انگلیسی:

.Entities are not to be multiplied without necessit

موجودیت‌ها یا وجودها (نهادها) نباید بدون ضرورت افزایش یابد

ترجمهٔ آزاد آن در فارسی می‌شود:

در توضیح و توصیف، بخش‌های ناضروری را حذف کن.

ولی صورت متداول‌ترش چنین است:

میان دو نگره که توان توصیف و پیش‌بینی یکسانی دارند، ساده‌ترین را بگزین.» در این‌جا منظور از ساده‌ترین» نگره، نگره‌ای است که کم‌ترین انگاشت‌ها در آن به کار رفته باشد.

بدین ترتیب در مواقعی که باید برای چیزی توضیحی پیدا کنیم، باید همیشه حداقل فرض‌های لازم را به کار بگیریم. بدون ضرورت نباید وجود چیزی را مسلم فرض کرد. در نگاه اول شاید نامعقول به نظر برسد که بگوییم احتمال درست بودن توضیحات ساده‌تر بیشتر از پیچیده‌ترها است؛ اما چنین است. البته شرط مساوی بودن سایر موارد» هم در این میان اهمیت زیادی دارد.

این تعریف را ما در عالم اسلام نیز دارم که آنچه اعرف است، أبسط است و ابده است و الخ.


محیی

بهانه بر نوشت این مطلب، مشاهده کلیپ سقوط هواپیما اندونزیایی است که اکثر مسافران آن(لااقل) و به معنای أدق تمام مسافران آن مشغول ذکر در لحظات آخر هستند.

یک.

سقوط دو جنبه دارد که آنچه از برای ما مشهود است، سقوط مادی است و سقوط معنوی به علت کور بودن بصیرتمان قابل شهود نیست مگر برای اهل بصیرت و انسان سقوط مادی را که ببیند، دائماً متصل به سمت خداوند می‌شود.

دو.

در مراتب وجودی، هر مرتبه بالا، تمام کمالات مرتبه پایین‌تر را دارد ولی به نحو اتم و أشد و أکمل.

سه.

مرتبه بالاتر از ماده، مجردات است.

چهار.

ما در حال سقوط آزاد معنوی هستیم و نمونه بارزش را در معابر شهری می‌توان مشاهده کرد.

پنج.

جناب شیخ انصاری به گمانم در اول یکی از کتبشان نوشتند: که این کتاب به مثابه خوردن گوشت سگ در بیابان است که انسان را فقط از مرگ نجات می‌دهد.

شش.

این حال ماست در عصر غیبت ولی حالیمان نیست.

یا محیی الموتی، عجل لولیک الفرج.


حق

ما لغات را به لجن می‌کشیم و آن‌چنان آن‌ها را زیر لگدهای خود پایمال می‌کنیم که درباره هر لجنی صدق کند و هر چیزی مصداق آن لغت و لفظ شود و حال آنکه آن لغت از مخزن غیب آمده و حضوری در مراتب بالاتر دارد و این لفظ ظهور و تنزل آن مراتب بالاتر است و داد امیرالمؤمنین درآمد که:

الدّهر أنزلنی ثمّ أنزلنی حتّى قیل معاویة و على

بحث‌های فلسفی‌اش را بگذاریم کنار که حرف‌زا است.

یکی از همین لغات آزادی است که ما آن را لجن مال یا به قول بشرط شئ نموده‌ایم بطوری که نمی‌دانیم خود آزادی چیست و صرفاً و تنها با مصادیق ساخته شده با آن طرفیم و این اول بدبختی ماست.

مثلاً حس می‌کند که آزادی یعنی حجابِ رها و یا این‌که بتواند در گوشه خیابان شلوارش پایین بکشد و ادرار کند و یا این‌که هرطور که میلش بود بپوشد و بچرد و بخزد و از این دست مصادیق جزئی و کلی که برای ما ساخته شده ولی هیچ‌گاه نفهمیدیم که چرا این آزادی است و خلاف این آزادی نیست!

به قولی باید به دنبال آزادی لا بشرط مقسمی گشت و این بشرط شئ و خدا خودش ما را آدم کند.


در تلگرام گروهی داریم که در اون گفتگو می‌کنیم.

ترس از مقاوله رو باید از یک جا شکست و اون هم با سوالات چالش برانگیز که قوه عاقله‌مون رو تقویت کنه برای فردایی بهتر در زندگی.

خوشحال میشم که بیاید گفتگو کنیم.

آدرس گروه در کانال هستش.


درباره فردی که قتل را به عنوان اصلاح به کار می‌برد، فکر کنید.

چنین شخصی چرا قتل را به عنوان مُصلِح پذیرفته؟

جامعه هدف او چه کسانی هستند؟

آیا شما نیز در صورت پسندیدن پاسخ‌هایتان به این مسئله، حاضر هستید که چنین فعلی را انجام دهید.


قدری اینجا تفلسف بورزم؟!

+ مشکل ما، عدم مقاوله و قوه مقاوله است.

می‌ترسیم بگوییم و بیشتر از آن می‌ترسیم بشنویم چون شاید بت اندیشه‌های ما توسط ابراهیم عاقل و یا ابراهیم عقل بشکند و تبر را بر دوش بزرگترین بت بگذارد و ما بمانیم و یک بت‌کده از بتان شکسته لکن در آخر انسان به این می‌رسد که ابراهیم را در آتش اندازد:

الأنبیاء : 69 قُلْنا یا نارُ کُونی‏ بَرْداً وَ سَلاماً عَلى‏ إِبْراهیم‏

خلیل در آن حال گریستن در گرفت، فریشتگان گمان بردند که خلیل بآن مى‏‌گرید که وى را بآتش مى‌‏اَوکنند، جبرئیل در آمد و گفت- لما ذا تبکى یا خلیل؟- چرا مى‌‏گریى؟ گفت از آنک سوختن و کوفتن بر منست و نداء حق بآتش پیوسته! یا جبرئیل اگر هزار بارم بسوختى، و این ندا مرا بودى دوست‏تر داشتى، یا جبرئیل این گریستن نه بر فوات روح است و سوختن نفس، که این بر فوات لطائف نداء حق است‏

و ما اشعری بی‌عقل شدیم چون ترسیدیم.

حرف بزنیم.


دنیا از برای هرکس خود را به نحوی را می‌نمایاند.

از برای یکی بسته‌ای سیگار و از برای یکی مشتی دلار و دیگری حکومت ری

چه زیبا فرمود آن امام همام، امام ملک و ملکوت، امام امیرالمؤمنین:

یَا دُنْیَا یَا دُنْیَا، إِلَیْکِ عَنِّی؛ أَ بِی تَعَرَّضْتِ؟ أَمْ إِلَیَّ [تَشَوَّفْتِ] تَشَوَّقْتِ؟ لَا حَانَ حِینُکِ؛ هَیْهَاتَ، غُرِّی غَیْرِی؛ لَا حَاجَةَ لِی فِیکِ؛ قَدْ طَلَّقْتُکِ ثَلَاثاً لَا رَجْعَةَ فِیهَا؛ فَعَیْشُکِ قَصِیرٌ وَ خَطَرُکِ یَسِیرٌ وَ أَمَلُکِ حَقِیرٌ. آهِ مِنْ قِلَّةِ اَّادِ وَ طُولِ الطَّرِیقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِیمِ الْمَوْرِدِ.

اى دنیا اى دنیاى حرام از من دور شو، آیا براى من خودنمایى مى کنى یا شیفته من شده اى تا روزى در دل من جاى گیرى؟ هرگز مبادا، غیر مرا بفریب، که مرا در تو هیچ نیازى نیست، تو را سه طلاقه کرده ام، تا باز گشتى نباشد، دوران زندگانى تو کوتاه، ارزش تو اندک، و آرزوى تو پست است. آه از توشه اندک، و درازى راه، و دورى منزل، و عظمت روز قیامت.

چه خوش تقارنی این حدیث و آستانه ماه ولایت، ماه رجب. 


از جمله ادعیه ماه رجب به نقل از آن سلطان ملک و ملکوت و آن صادر اول أعنی حضرت احمد آمده که:

وَ أَعِنَّا عَلَی الصِّیَامِ وَ الْقِیَامِ وَ حِفْظِ اللِّسَانِ وَ غَضِّ الْبَصَرِ وَ لاَ تَجْعَلْ حَظَّنَا مِنْهُ الْجُوعَ وَ الْعَطَشَ

و بر روزه و بیداری شب و نگهداری زبان و فروبستن چشم کمک فرما، و بهره ما را از گرسنگی و تشنگی قرار مده.

 تفسیر این متون کار من نیست لکن دو نکته را توجه کنید:

از جمله اعمال اختصاصی این ماه، سکوت بالمعنی الأخص است و این امر هم بی‌تمرین حاصل نشود و احادیث هم درباره سکوت و صمت بسیار آمده است فراجع الیها.

از جمله تعبیراتی که آمده این است:

 دلیل العقل التفکر و دلیل التفکر الصمت‏

و در تعبیر دیگر اول العبادة آمده است. فأفهم. 


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها